وبلاگ نویسی چیست؟ و چرا باید یک لحظه هم از بلاگ نوشتن دست نکشیم؟
در نخستین اَبَرمقالۀ وبلاگ، میخواهم دربارهی ساز و کار وبلاگ نویسی، اهمیت نوشتن در وبلاگ و نقشهای برای شروع وبلاگنیوشی (وبلاگ نویسی و وبلاگخوانی) بگویم. وبلاگ، قلمرویی برای شروع مسیر یادگیری نوشتن و خواندن است. وبلاگ، قلم نویسنده و اندیشه را به هم گره میزند. اما چطور؟ ابتدا، بیایید سرفصلها را ببینیم و از خود «وبلاگ» بدانیم:
وبلاگ چیست؟
شاید نتوانیم از این سادهتر وبلاگ را تعریف کنیم:
جایی در اینترنت که در آن محتوا منتشر میکنیم.
تعریف رسمیتر آن هم:
وبنوشت که به آن تارنوشت، یا تارنگار (به انگلیسی Blog) هم میگویند، نوعی وبگاه است که حاوی اطلاعاتی مانند: گزارش روزانه، اخبار، یادداشتهای شخصی یا مقالات علمی مورد نظر طراح آن است. وبلاگ ترکیبی از دو کلمهٔ «web» و «log» به معنای ثبت وقایع روزانه است. (+)
تفاوت وبلاگ و وبسایت
وبلاگ قلب وبسایت است. اگر کمی با علم منطق سر و کار داشتهاید (یا داشته باشید)، حتمن چیزی دربارۀ “عموم و خصوص مطلق” شنیدهاید. وبلاگ را میتوان در دستۀ عموم و خصوص نسبتهای چهارگانه قرار داد. عموم و خصوص مطلق میگوید: یک مفهوم میتواند بخش بزرگتری از مفهوم دیگری باشد و تمام مصادیق آن را در بر بگیرد. مثلن:
همۀ ایرانیها آسیایی هستند. اما، همۀ آسیاییها ایرانی نیستند.
قصهی وبلاگ نیز همین است. وبلاگ بخش کوچکی از همهی وبسایتها است که در آن محتوا میریزیم و منتشر میکنیم. فرقی ندارد، این محتوا میتواند مقاله، یادداشت، عکس، ویدیو، پادکست و … باشد.
در نتیجه، وبلاگ تکهای از وبسایت است. اما، تکهای مهم و حیاتی که بدون آن گویی وبسایتی وجود ندارد.
انواع وبلاگ
در دورۀ وبلاگنویسی، استاد کلانتری دربارۀ وبلاگهای آزاد و تخصصی گفت. من گفتههایش را مضمون میکنم:
تفاوت وبلاگ آزاد و تخصصی در نوع محتوا و مخاطبشان است.
وبلاگهای آزاد، آن دسته از بلاگهایی هستند که از روزمرگیهایشان مینویسند، از شکستن ناخن در برخورد با گوشۀ میز تا رنگ پیژامهی شوهرعمهشان. در حقیقت، هر چه به سرشان میزند و در چنته دارند، رو میکنند. همهچیز را در وبلاگ میریزند. اما، وبلاگ تخصصی یک موضوع را هدف میگیرد و از تخصص بهره میبرد.
بنابراین، محتوا و مخاطب نوع وبلاگ را برمیگزینند و مسیر حرکتمان را مشخص و هموار میکنند.
من تخصصیبودن را برگزیدم. چون، اولن تخصص فضای رشد پرورش ایدهها را بیشتر میکند. دومن، با تخصص کمتر درجا میزنیم و سریعتر پیش میرویم. سومن، وبلاگ آزاد مدام حواسمان را پرت میکند و جز ماندن در نقطۀ شروع چیزی به دست نمیآوریم. اما، در نهایت وبلاگ چه آزاد باشد و چه تخصصی، در هر صورتش آموزنده است، چون نوشتن میخواهد و نوشتن نیز اندیشه تولید میکند.
“وبلاگ آزمایشگاه ایدههاست“.
دانیال مرادی
چرا وبلاگنویسی مهم است؟
حالا که میدانیم وبلاگ چیست و انواع وبلاگ را میشناسیم، در بخش دوم مقاله به دلایل اهمیت وبلاگ نویسی میپردازیم. به عبارت دیگر، اینکه وبلاگ چگونه از ما یک نویسندۀ حرفهای و یک فیلسوف میسازد.
وبلاگ، اندیشه تولید میکند.
چه کسی میتواند ساعتها عرق ریختن، اضطراب ایدهیابی و منتشرکردن را تحمل کند؟ وبلاگنویس ساعتها به دنبال یافتن چیزی در خور مخاطب است. همۀ اینها فکر میخواهد و وبلاگ زادگاه اندیشه در عصر اینترنت است. برنارد شاو میگوید:
بیشتر مردم سالی دو بار هم فکر نمیکنند. من با هفتهای دو بار فکر کردن به چهرهی جهانی بدل شدم.
جورج برنارد شاو
من از جملهاش وام میگیرم و میگویم:
بیشتر نویسندهها سالی دو بار هم فکر تولید نمیکنند. وبلاگنویس با روزی یکبار فکر کردن و نوشتن در بلاگ به چهرهای جهانی بدل میشود.
در واقع وبلاگ، نویسنده یا متخصص هر حوزهای را مجبور به تولید فکر و اندیشهسازی میکند.
وبلاگ ایده میبلعد و اندیشه تف میکند!
دانیال مرادی
اگر وبلاگ ننویسیم، هیچ چیزی یاد نمیگیریم.
مدت کوتاهی از نوشتن و انتشار روزانهام نگذشته بود که به تهیبودن و ندانستههایم پی بردم. انتشار روزانه در این وبلاگ و رسانهها و شبکههایم به من یادآوری کرد که: چهها و چقدر نمیدانم، باید روی چه چیزهایی سرمایهگذاری کنم و بیشتر دربارهشان بیاموزم و … . وبلاگ بار دیگر گفت:
میدانم که نمیدانم.
سقراط
وبلاگ و وبلاگ نویسی خواب و خوراک را از نویسنده میگیرد. وبلاگ شکنجهگاه نویسنده است. با این وجود، مگر دیوانهایم که وبلاگ بنویسیم؟
بله. وبلاگ دریچهای است که به ناچیز بودن خود پی ببریم و یادگیری و مطالعۀ عمیق را بیاغازیم. ضعفها را در تخصصمان بشناسیم و در مسیر بهبودشان قدم برداریم. در واقع، بدون وبلاگ اصلن پیشرفتی در کار نیست. درجا میزنیم. اما، با وبلاگ هر روز صبح که از خواب برمیخیزیم به یاد مخاطبمان میافتیم. به یاد نیازها و دغدغههای دنبالکنندگانمان و کمبود خودمان در آن موضوع و زمینه. در واقع:
یک وبلاگ بزن و هر روز خاک مرغوبی روی سرت بریز.
دانیال مرادی
بدون وبلاگ تنها میمانید.
در زمانی کوتاهتر از آنچه فکرش را بکنید، آدمها به سراغتان میآیند. خروار خروار کلیک روی لینکها و سایتتان مینشیند. آدمها قلقلک میشوند تا شما را بیشتر بشناسند و بیاموزند. وبلاگنویس و وبلاگ سادهاش حالا پایگاهی هستند، ارزشآفرین و الهامبخش برای مخاطبان.
وبلاگ بنگاه اشتراکگذاری ایدههاست. وبلاگنویس روزانه (یا هفتگی و ماهانه) هر ایدهای را که مناسب میبیند، آزمایش میکند و در پایگاه و رسانههای خودش به اشتراک میگذارد. در زمینۀ تخصصیاش کتابها را میخواند، منابع را میدَرَد و خورهوار به جان چیره شدن و استادی در موضوع میافتد.
بنابراین، همهی اینها باعث میشود که افراد به دنبال وبلاگ بیافتند و مدام در پی خبرهای تازهاش باشند. وبلاگ پلی میان نویسنده و آدمهای خلاق و خوشفکر است.
رابطهی وبلاگنویسی و درآمد
به علاوهی همۀ مزایایی وبلاگ، چه بهتر از این که وبلاگ درآمدی خاموش و غیرفعال برایمان باشد و از نوشتههایمان پول در بیاوریم؟ بله، وبلاگ نوندونی هم میشود.
شناختهشدهترین روشهای کسب درآمد از وبلاگ عبارتاند از: افیلیت مارکتینگ، اسپانسرینگ، مانیتایز در شبکهها و وبسایتها، تبلیغات، قرارداد و سفارش محتوا و …
چرا وبلاگ نویسی برای نویسندهها ضروری است؟
هرکسی در هر حوزهای میتواند یک وبلاگ بسازد و مسیر چیرگی و تبدیل شدن به رهبر فکری را بیاغازد. اما، وبلاگ نویسی برای نویسندگان حکم مرگ و زندگی را دارد.
علاوه بر یادگیری با وبلاگ و اهمیت آن (که در بخشهای قبلی دربارهشان گفتم)، وبلاگ خودِ نویسنده است. بین نویسندهای که روزانه اندیشه تولید میکند، با نویسندهای که تا شکل نگرفتن حس و حال چیزی نمینویسند، زمین تا آسمان تفاوت هست.
نویسندهای که قلم از دستش عاصی شده و هر روز چیزی مینویسد، مجبور است مدام فکر کند، استدلال بتراشد و پشت کیبورد باشد. اما، نویسندهای که در شادی (مثلن تولدش) فیلَش یاد نوشتن میافتد، اصلن فرصت مفید بودن و مفید نوشتن را ندارد. زیرا، برخی از کارها مستلزم این هستند که زیاد و پیوسته انجام شوند.
وقتی از نوشتن با هربهانهای دور میافتیم و هر چند وقت یکبار دست به قلم میبریم، گویا نوشتن و نویسندگی را از صفر شروع کردهایم. اما، وبلاگ بهانهای است تا از نوشتن دور نیافتیم. به عبارت دیگر، وبلاگ نویسنده را در مسیر نگه میدارد. این در مسیر بودن خودش کافی است تا حتا پس از سالها و با کندی و آهستگی فراوان به چیزی (هدفی) که میخواهیم برسیم.
وبلاگ مدام به ما یادآوری میکند که هرچه پیش بروی، همچنان عقبی. این سرزنشگری نه تنها افسرده و غمگین نمیکند. بلکه، ما را به تکاپوی برنامهریزی و تلاش برای زندگی میاندازد. وبلاگ دشمن تنبلی است.
وبلاگ، شیطان درون نویسنده است.
دانیال مرادی
پیوند نویسندگی غیرداستانی با وبلاگ نویسی
پس از پایان جلسۀ چهارم کلاس مقالهنویسی، در مسیر برگشت مدام به این دو سوال میاندیشیدم که:
1- من با بچهم (وبلاگم) چیکار کردم؟ چرا ولش کردم؟
2- از بچهم چی یاد گرفتم و چی باعث شده تا الان به طرفش برنگردم؟
وبلاگ را به بچه تشبیه میکنم، زیرا همان قدر که عزیز است، در عین حال بزرگ کردن و پروراندنش با مشقت همراه است. اما، واقعن چه شد؟ مگر آدم فرزند خودش را ول میکند و اجازه میدهد تا بمیرد؟
یکم:
اضطرابی که دربارهاش گفتم (در بخش رابطۀ وبلاگ و یادگیری) همیشه همراه نویسنده (وبلاگنویس) است. اما، به غیر از این اضطراب، روزی نگرانی دیگری یقۀ نویسنده را میگیرد و او را به چالش میکشد: اضطراب ناکافیبودن برای مخاطب.
در ابتدا، این نگرانی نویسنده را منفعل میکند. مشکل ناکافیبودن وبلاگ من را هم به گوشۀ تاریک وب انداخت. وبلاگهای زیادی را نیز دیدهام که به این سرنوشت شوم دچار شدند و استعداد و ذوق نویسندگانشان حیف و میل شد.
مدتی میگذرد و دوباره جرقهها، ایدهها و آدمهای الهامبخش ما را در مسیر دوبارهسازی زندگی و وبلاگمان میاندازند. اما، چرخۀ رها کردن و شروع از نو مدام تکرار میشود.
هیچ اشکالی ندارد. این هم بخشی از مسیر است. ولی، بهتر است به این نکته توجه کنیم:
اینکه، خودمان را به یاد زمانی که از میگذرد و دست میرود، بیاندازیم. درست است که رویۀ «شروع از نو» طبیعی است (یا حداقل من آن را طبیعی میشمارم)، اما تا کی؟ تلف شدن زمان باید ذکر هر روزهمان شود و این جمله را تکرار کنیم:
اتلاف وقت، خودکشی است.
کارل گوستاو یونگ
دوم:
وبلاگ نویس مجبور است که غیرداستانی بنویسد، غیرداستانی بخواند و غیرداستانی فکر کند. دیده نشدن، نبودن دکمۀ لایک، رشد ارگانیک و … همه از مصائب وبلاگ نویسی هستند. وبلاگ هرگز آنچه که سوشال مدیا (به خصوص اینستاگرام) به ما میدهند را برای تولیدکنندۀ محتوا (وبلاگنویس) در نظر نگرفته است. اصلن هدف و ساز و کار وبلاگ 180 درجه با شبکههای اجتماعی در تضاد است.
مخاطبی که طرف وبلاگ میآید، نوشتهای پخته و چکشکاری شده میخواهد. البته، هستند کسانی که در سوشالها نیز به درستی و حرفهای کار میکند. اما، قضیۀ وبلاگ کاملن متفاوت است. نمیخواهم بگویم که مخاطب وبلاگ بر دیگر جاها ارجحیت دارد. اما، خوشفکری او ثابت شده است. حداقل او میخواهد عمیقتر و مفصلتر بیاموزد. خود این نیز مایۀ دردسر وبلاگ نویس است. زیرا، به اجبار باید حسابشده و در چارچوب بیاندیشد و چیزی متفاوت برای عرضه به مخاطب بسازد.
بنابراین، نویسندهای که وبلاگ مینویسد باید غیرداستانی فکر کند و درست اندیشیدن را یاد بگیرد.
این فرایند یادگیری بدون بازخورد و در تنهایی دلسردی ایجاد میکند. اما، باید به همۀ اینها مثل تمرینهای یک ورزشکار نگاه کرد. ساعتها تمرین برای حضور دو سه هفتهای در مسابقات. نویسنده نیز با وبلاگ برای روز موعود عرضۀ بهترین نوشتهاش (یا کتابش) تلاش میکند و خود را میسازد.
پیوند داستاننویسی با وبلاگ نویسی
وبلاگ نویسی نه تنها به غیرداستانی اندیشیدن و نوشتن کمک میکند، بلکه روی دیگر ماجرا، یعنی نوشتن داستانی را هم هدف میگیرد. یک تیر و دو نشان. اما چطور؟
روایت و داستانسرایی.
با جهان داستانهاست که میتوان به مخاطب گره خورد. اگر دقت کنید، میبینید که مقدمۀ اغلب جستارها با داستانها شروع میشود.
وبلاگ قدرت روایت و راوی بودن را میبخشد. فکرش را بکنید که چه خوب میشود اگر بتوانیم قصه تعریف کنیم و با این روایات و قصهها چهها که نمیتوانیم بکنیم. با وبلاگ برگ برندۀ قصهگویی را چنگمان داریم. این یعنی «سود اندر سود». چرا که اگر همۀ فواید وبلاگ را هم فراموش کنیم یا عایدمان نشوند، قدرت روایت را به دست آوردهایم.
وبلاگ نویسی را از کجا شروع کنیم؟
حالا میدانیم که وبلاگ چیست، چه مزایایی دارد و چرا بدین قدر مهم است و چرا باید به عنوان نویسندهای حرفهای و جدی وبلاگ بنویسیم. اما، این مسیر پرفراز و نشیب را از کجا شروع کنیم؟ اصلن چه منتشر کنیم؟ چرا باید هرروز چیزی بنویسیم و هوا کنیم؟ و …
یک وبلاگ بسازید.
فکر نمیکنم با وجود گوگل ساختن وبسایت و نوشتن در وبلاگ آن چندان کار پیچیدهای باشد. کافیست گوگل کنید: ساختن سایت وردپرسی در 2 ساعت. یک دامنه و هاست بخرید و کار طراحی سایت با المنتور را شروع کنید.
حدودن یک هفته زمان میبرد. اما، اگر به مباحث فنی علاقهای ندارید، بهتر است این بخش ماجرا را برونسپاری کنید و به یک طراح سایت بسپارید.
به جز وردپرس، روشها و متدهای دیگری نیز برای ساخت و کنترل سایت وجود دارد، اما بهتریناش همین است.
پلتفرمهایی نیز مانند ویرگول و … هستند که به شما اجازه میدهند در آنجا بنویسید. اما، اگر از روی تفنن این کار را انجام نمیدهید، بهتر است همان راه اصلی، یعنی وردپرس، را انتخاب کنید. ویرگول را میتوانید به عنوان مکمل برگزینید. یعنی تکهای از نوشتهتان را آنجا بگذارید و سپس به خواننده بگویید که اگر به این مبحث علاقه دارد، ادامۀ مطلب را در وبلاگتان بخواند.
یک فهرست پیشنهادی برای محتوا
سایت را ساختیم. اما، حالا با وبلاگ خالیمان چه کنیم؟
1- نوع وبلاگتان را مشخص کنید. میخواهید آزادانه بنویسید یا تخصصی؟ (در بخش اول تفاوت این دو را توضیح دادم)
2- تخصصتان را برگزینید مثلن: داستاننویسی
3- یک کلمه انتخاب کنید. در شروع کار فقط روی یک کلمۀ مشخص در حوزهتان کار کنید و در آن کلمه سئوی برتر شوید. مثلن: آموزش نوشتن داستان. (دربارۀ سئو در بخش یازدهم میگویم).
4- طوفان فکری را شروع کنید. کلمه و حوزهای که میخواهید در آن برتر شوید را وسط یک کاغذ بزرگ بنویسید. سپس، به صورت انفجاری ایدههایتان را به آن وصل کنید. ایدههای یادداشتها و مقالههای این ماهتان را بیابید.
5- حالا کافی است بنویسید. هر روز یکی از همان ایدهها بردارید و نوشتهای چه کوتاه و چه بلند دربارۀ آن روی وبلاگتان هوا کنید.
وبلاگم چند وقت یکبار بروز شود؟
هر روز. شاید عجیب، خستهکننده و دیوانگی به نظر برسد. اما، وبلاگی که روزانه بروزرسانی نشود، انگار نویسندهاش را پس زده است. در بخش دوم، رابطۀ وبلاگ و یادگیری، استدلالهایی را دربارۀ این موضوع گفتم، اما میخواهم تکرار کنم:
تفاوت نویسندهای که قلم از دستش عاصی شده و هر روز چیزی مینویسد، با نویسندهای که در شادی (مثلن تولدش) فیلَش یاد نوشتن میافتد، کاملن مشهود است.
حتا گاهی اوقات دربارۀ بهانههایتان برای منتشر نکردن مطلب روزانهتان بنویسید. ساعت 11:50 شب شروع کنیم تا ساعت 00:00 چند بهانه جور کنید و بنویسید. سپس منتشرش کنید. با وبلاگ دشمن تنبلی شوید.
اما، همیشه خوب پیش نمیرود. مثلن در غم.
غم و وبلاگ نویسی
حالا که غم واژۀ اصلی زندگیمان است، دربارهاش بگویم که:
یکم، من غم را در ضدیت با انفعال میدانم و آنها را دوست و سر یک سفره نمیبینم. به عبارت دیگر، حالا که سلامت روان همهمان (در این تاریخ) فرو پاشیده، شاید انفعال را ترجیح دهیم و دست از کار بکشیم. اما، به نظرم میشود غمگین بود و کار کرد. از همین غم نوشته یا اثری پدید میآید که رنگ و بویش با باقی نشستونویسها متفاوت است. به قولی (یادم نمیآید چه کسی آن را گفته بود):
غم را به هنر تبدیل کن. اگر این چنین شد بِدان که هنرمند هستی.
دوم، غم را دشمن یادگیری میدانم. اندوه و ناراحتی باعث شد که من در بهار و تابستان ۱۴۰۱ چیزی نیاموزم و پیشرفت کمی کنم. بهتر بگویم، هر یک روز که چیزی یاد نمیگیرم، گویا یک عمر از دست دادهام. من هر چه میدانم (که نمیدانم)، با وبلاگ در ارتباط است، یا با نوشتن و هوا کردن در وبلاگ و یا خواندن وبلاگ دیگران. در واقع، غم فرایند وبلاگنویسی و وبلاگخوانی را مختل میکند. یعنی، یادگیری را هم پس میزند. وبلاگ غول مرحلۀ آخر یادگیری است.
سوم، در نهایت غم از جامعه و همدلی دورمان میکند. مرا که به کنج اتاقم میکشاند. پس احساسات دیگر، جایگزین مناسبتری برای مبارزه با زندگی و جهان هستند. با غم گرۀ دستهایمان گشوده میشود و از هم جدا میافتیم.
در نتیجه، غم سر دشمنی با انفعال دارد. ناراحتی در برابر وبلاگ و استدلالهایم است، پس چه بهتر که آن را توی دفترچه خاطرات و دلنوشتهها بریزم و رهایش کنم.
نکته:
میتوانید به سادگی از بخش چهارم رد شوید و تنها به این قانون نانوشته پایبند باشید:
اندر آداب وبلاگ نویسی این است که فقط بنویسی.
و یادتان باشد که:
وبلاگ گرهگاه قلم و اندیشۀ نویسنده است.
چطور سرعت پیشرفت وبلاگمان را بیشتر کنیم؟
پیشنوشت: در نسخۀ اولیۀ مقاله، 3 راهکار پیشنهاد شده است. تعداد راهکارها بیشتر از این حرفهاست و حتا به عدد 20 هم میرسد. مقاله 15 دی 1401 بروزرسانی میشود.
خوراک خوب
از اهمیت خوراک خوب و مصرف محتوا هر چه بگویم، کم گفتهام. باید ورودی درستی داشته باشیم که خواننده، ما را به رسمیت بشناسد و دوباره و دوباره طرف وبلاگمان بیاید. بدون ورودی، چه میخواهیم بگوییم؟ در نهایت، از هوا و هپروت، یادداشتهایی را به هم میچسبانیم و سمبل میکنیم. لازمۀ خوب نوشتن، خوب خواندن است.
خواندن نه فقط به معنای کتاب و نوشتهها… بلکه، هر آنچه میبینیم، میشنویم، حس میکنیم و حتا میبوییم نیز جزو خواندن به حساب میآید. فیلم، موسیقی، پادکست، گفتگو با یک نفر یا با یک جمع، دیدن چهرۀ آدمها همگی خواندناند. اما، همچنان منبع اصلی همان کتابها و مکتوبیجات هستند.
یک نمونۀ شفاف و عینی: برای نوشتن این مقاله، حدود 50 مقاله خواندم. چندین وبسایت را زیر و رو کردم. به یوتیوب و کستباکس سَرَکی کشیدم و در نهایت نوتهایی از کتابهای مختلف (حتا نامرتبط) برداشتم.
شبکهسازی
آدمها منبع الهاماند. آنها با استفاده از زبان ارتباط میگیرند، از کلمات بهره میبرند و احساسشان را بروز میدهند. با نگاه به همین فرایند، آدمها را میتوان دریچۀ الهام و ایدهیابی دانست. در نهایت آنها هستند که میخواهند نوشتۀ شما را بخوانند. پس، ارتباط و شبکه ساختن چیزی ضروری و نهی نشدنی است.
یکم:
مخاطبانتان به شما ایده میبخشند. همانگونه که شما به منبع الهام و انگیزۀ خواننده تبدیل میشوید. چیزهای مختلف را آزمایش میکنید و بهترینش را برای مخاطب در نظر میگیرید. و هرچه میدانید و نمیدانید به او میبخشید، او نیز در کامنت و بازخوردهایش شما را به طرفی که باید بروید، هدایت میکند. با حضورش مشکلات و ایراداتتان را به رختان میکشد و میانبرهای رَه چند صدساله را نشانتان میدهد. حالا فرض کنید در خلوت مینوشتید و با محتوایتان ترشی میانداختید، چه میشد؟
در یکی از یادداشتهای قدیمیام نوشته بودم:
از وقتی پیج اینستاگرام باز کردم، بیشتر یاد میگیرم. مخاطبی که منتظر پستهای منه، پستِ تر و تمیز و اتوکشیده میخواد. هزار نفر مینویسن و هوا میکنن. اما، چرا من رو دنبال میکنه؟ چون اندیشه آفریدم و براش ارزشآفرینی کردم. پس، مجبورم بیشتر و بهتر یاد بگیرم… اگه نوشتههام رو دفن میکردم، حتمن بعد از چندسال میخوندمشون و بخاطر پیدا نشدن ایرادهام، یعنی درجا زدن، خودم رو میکشتم!
از یادداشتهای 1400
حالا وبلاگ است و این آدمها، زیرا هرکسی طرف وبلاگ نمیآید. خوشذوقی و خوش فکری وبلاگنویسان و وبلاگخوانان، در مجموع وبلاگنیوشان، ثابت شده است.
در ابتدا فکر میکنید شما برای مخاطب کاری کردهاید، بعد به خودتان میایید و میبینید که آنها دستتان را گرفتهاند.
دوم:
بعد از مدتی، هممسیر مییابید. کسانی که شبیه شما فکر و عمل میکنند، خودشان میآیند و دنبالتان میگردند. کاری که در رشتۀ خاصتان (مخصوصن رشتههای ادبی و فلسفی) تقریبن ناممکن به نظر میرسد، با اینترنت و وبلاگ نوشتن به راحتی انجام شده است: ایجاد دوستی و رابطه.
حتا میتوانم مدعی شوم که این رابطهها، بسیار اثربخشتر و مفیدتر از ارتباطهایی هستند که در محفلها و گروههای شبنشین شکل میگیرند. (افراد در محفلها فقط بلدند چطور با مغلطه حرفشان را به کرسی بنشانند و شبیه دودکش فرت و فرت سیگار دود کنند). ارتباطهایی که از وبلاگ شکل میگیرند، بسیار تاثیرگذارتر خواهند بود، زیرا آن کسی که مدام به وبلاگتان سر میزند، دقیقن میداند که چه میخواهد.
در همین مدت کوتاه، با بالا و پایینهای بسیار و بارها ول کردن وبلاگ و رسانههایم، منِ منزویِ گوشهگیر بهترین دوستان همفکر خودم را یافتهام. زمانی فکر میکردم، چندنفر در این شهر کوچک به کتاب علاقه دارند؟ اصلن میفهمند که کتاب چیست؟
اما، حالا با خوشفکرترین نویسندهها آشنا شدهام. راستی، با آنها که رابطهای با کتاب ندارند هم کنار میآیم.
وبلاگنیوشی: وبلاگخوانی در برابر وبلاگ نویسی
از ابتدای مقاله، کوشیدم چندبار کلمۀ «وبلاگنیوشی» را به کار ببرم. در پرانتزهایی نیز نوشتم که منظورم از این لغت، وبلاگ نویسی و وبلاگخوانی است. اما، این هم تاکید برای وبلاگ خواندن چیست؟
در خوراک و مصرف محتوای خوب اشاره کردم که تنها با خواندن میتوانیم بنویسیم. خواندن و دیدن وبلاگهای خوب از هرکاری برای وبلاگنویس واجبتر است. وگرنه وبلاگی معمولی خواهیم داشت و وبلاگ نویسی معمولی خواهیم ماند. چیزی که از ما یک چهرۀ حرفهای میسازد، این است که خودمان خوانندۀ دیگران باشیم. یک اینکه، اگر کار کسی را دنبال نکنیم چه انتظاری میتوانیم از خوانندههایمان داشته باشیم؟ و دوم و مهمتر، ما خودمان نیز با دنبالکردن دیگران و آموختن از آنها باید به دنبال ساخت ارتباطها و راههای نو باشیم.
خواندن، تنها یک شرط کوچک دارد. شرط مغلوب نشدن به خواندن. اگر بخواهیم با خواندن از نوشتن و انتشار عقب بیافتیم، همان بهتر است که نخوانیم و حتا کتابهایمان را آتش بزنیم و خلاص شویم. خواندن نباید سبب تنبلی در نوشتن شود. ولادیمیر ناباکوف میگوید:
خواندن، دشمن نوشتن است.
ولادیمیر ناباکوف
پ.ن: قرار است به این بخش یک فهرست ویژه اضافه بشود: فهرست بهترین وبلاگنویسهای فارسی. پس کمی انتظار…
چرا باید بلاگمانیفست داشته باشیم؟
احتمالن واژۀ «مانیفست» را شنیده باشید. بدیهیترین تعریف از مانیفست این است که:
مانیْفِسْت (به انگلیسی: Manifesto) و (به فرانسوی: Manifeste) یا بیانیه متنی است که یک شخص یا گروه از آن برای بیان اصول، عقاید و اهداف خود خطاب به مردم استفاده میکند. اعتبار بیانیهها، با توجه به بیانکنندهٔ آنها و مطالب بیانشده سنجیده میشود، که به دو دستهٔ رسمی و غیررسمی طبقهبندی میگردد. (+)
من «بلاگمانیفست» را زمانی ساختم که مانند حیوانی در گل مانده بودم و هیچ نمیدانستم با وبلاگ خالیام چه کنم. با توجه به تعریف مانیفست، به نظرتان چرا باید بلاگمانیفست داشته باشیم؟
بلاگمانیفست در دفاع از صبح به صبح خاک به سر نشدن ساخته شده است. اضطراب شدیدی که صبحها به تمام تنم میافتاد، نزدیک بود فلجم کند. آن هم زمانی که کارم سادهتر و کمحجمتر از این حرفها بود. یک یادداشت اینستاگرامی مینوشتم، چندتایی توییت میزدم، دو سه استوری هوا و انبار پیشنویسهای وردپرس را پر میکردم.
در آن برهه، نوشتن یک بلاگمانیفست کمک کرد تا کمی خودم را جمع و جور کنم و به خودم بیایم. در نهایت، دقیقن بدانم که چه کارهایی میخواهم بکنم.
نوشتن این فهرست سادهتر از اسمش است. تنها باید با جزئیات تمام شرح دهید که: چرا منتشر میکنید؟ چه محتوایی منتشر میکنید؟ کجا منتشر میکنید؟ و کی منتشر خواهید کرد؟
یک توصیه: سعی کنید دربارۀ هر یک از سوالات حداقل هزارکلمه بنویسید و به کوتاهی بلاگمانیفست زیر بسنده نکنید.
نمونه:
- دربارۀ چه خواهم نوشت؟
در دورۀ وبلاگنویسی، استاد کلانتری دربارۀ وبلاگهای آزاد و تخصصی گفت. من نقلش را مضمون میکنم:
وبلاگهای آزاد آن دسته از بلاگهایی هستند که از روزمرگیهایشان مینویسند، از شکستن ناخن در برخورد با گوشۀ میز تا رنگ پیژامهی شوهرعمهشان… . در حقیقت، هر چه به سرشان میزند و در چنته دارند، رو میکند. همهچیز را در وبلاگ میریزند.
اما، وبلاگ تخصصی یک موضوع را هدف میگیرد و از تخصص بهره میبرد.
من تخصصیبودن را برگزیدم. چون، اولن تخصص فضای رشد را بیشتر میکند. دومن با تخصص کمتر درجا میزنیم. سومن وبلاگ آزاد مدام حواسمان را پرت میکند و جز ماندن در نقطۀ شروع چیزی به دست نمیآوریم. اما، در نهایت وبلاگ چه آزاد باشد و چه تخصصی، در هر صورتش آموزنده است، چون نوشتن میخواهد و نوشتن نیز اندیشه تولید میکند.
ولی، تخصص هم معضل کنار گذاشتن انتخابها و هوسهای متعدد را به همراه دارد. بلاخره نویسنده است و ذهنی مشوش که دوست دارد گاهی داستان منتشر کند، گاهی شعر، بعضی اوقات فلسفی بنویسد و گاهی هم خزعبل و سالاد کلمه.
من تصمیم گرفتم که ۷۰-۸۰ درصد تمرکزم را روی داستان نویسی بگذارم و ۲۰-۳۰ درصد دیگر را به موضوعات موردعلاقهام از جمله فلسفه بپردازم. انسجام روی یک موضوع، لازمۀ وبلاگ من و دیگر وبلاگگردانها و وبلاگداران است، تا شاید پس از چندسال فهرست اهدافمان کوتاهتر و لاغرتر بشود و …
- چه منتشر میکنم؟
۱- هر آنچه با داستاننویسی مرتبط است: چیست و چرایی داستان، طرح، توصیف، شخصیتپردازی، گسترش متن و …
۲- معرفیهای اجمالی: کتابهایی که دربارۀ داستان هستند، کتابهای فلسفی، کتابهای کسبوکار، توسعه فردی و … . به علاوۀ فیلم و انیمیشن، موسیقی و …
۳- نیم نگاهی به فلسفه: فلسفه همان ۲۰-۳۰ درصدیست که نتوانستم کنارش بگذارم و انتخابش کنم. فلسفه بخش جدا ناپذیر زندگیم است. هر زمان از فلسفه دور میافتم، بحرانی رخ میدهد که دوباره به لوگوس (اندیشه) پناه بیاورم. مدتیست بیشتر دربارهاش میخوانم. دوست دارم دربارۀ آن بیشتر بگویم و بنویسم.
۴- قصه و پادکست: این پادکستها هم دربارۀ جهان داستان و داستاننویسی هستند، اما صمیمیترند. فراصمیمی.
۵- دو ستون ویژه: یکی جملهورزی و دیگری علاقهملاقه. البته، شاید بعدن به سایتهایی مستقل تبدیل شوند. اما فعلن اینجا بروزشان میکنم.
۶- نامه: نامهها خصوصیاند. فقط به ایمیلبازها میرسند. اگر دوست دارید محتوای محرمانه را دریافت کنید، ایمیلتان را این زیر برایم بگذارید:
{فیلد ایمیل- هنوز اضافه نشده}
- کی منتشر میکنم؟
هر روز و هر ساعت از شبانه روز ممکن است یادداشت یا مقالهای هوا کنم. دَرِ این مغازه همیشه باز است. البته، میکوشم که ساعت خاصی را به انتشار و پرسهزدن در وردپرس اختصاص بدهم. اگر به پاسی از شب رسیدم و چیزی نداشتم که بیانتشارم، دو خطی دربارۀ بهانهها و گرفتاریها مینویسم. نمیگذارم یک روز هم خالی و بیسخن بماند و …
نکات فنی سایت
{خبرهای خوبی تو راهه… این بخش یه نقشۀ شفاف برای بهتر کردن وبلاگته. اما، هنوز اضافه نشده}
سخن پایانی
در اولین مقالۀ وبلاگم، سعی کردم اهمیت وبلاگ و وبلاگ نویسی را نشان بدهم. میشود گفت:
اهمیت وبلاگ نویسی در مهم نبودن آن در بین نویسندگان و کارآفرین معمولی است.
بخشهایی نیز هنوز نیمهکاره مانده و در آپدیتها اضافه میشود و این مقاله تا حدود 10 هزار کلمه (دو برابر حجم فعلیاش) میرسد. احتمالن به غیر از این مطلب، چیز دیگری نیز دربارۀ وبلاگنیوشی بنویسم. پس، سوالها و دغدغههایتان به کاملتر شدن و جا افتادن این نوشتهها کمک میکند.
دقیقن چه دغدغهای دربارۀ وبلاگ دارید؟
شگفتانه: به همراه ادامۀ مقاله، ویدیو و عکسهای اختصاصی هم به آن اضافه میشود.
این شما و این وبلاگ…
8 پاسخ
دانیال جان
چه مقاله ای ،عالی بود
زیر پوستی کار می کنی آ آ
من همیشه مطمین بودم
شما بهترین وبلاگ نویس میشی
اون موقع دستمو بگیررررر🥰🥰🌹🌹
اینقدر این مقاله و خودم رو قبول ندارم😅.
این چه حرفیه! من هم گاهی به وبلاگتون سر میزنم. عالی مینویسید و شما باید دستِ منِ جوانِ تازهکار رو بگیرید.
سلام دانیال جان
عجب مقاله خفنی بود
آفرین
راستش این سه خط بالا ابتدای کامنت طولانی بود که داشتم برات مینوشتم و نمیدونم چی شد که صفحه بسته شد و کامنت پاک شد :))))))))
الان چون حال ندارم دوباره بنویسم :)، تیترطور بهت پیشنهادهام در جهت زیباتر شدن مقالهات میگم:
– از تصویر و عکس نوشته استفاده کن.
– از لینکهای خارجی معتبرتر استفاده کن.
– حتما در اینده ای دور یا نزدیک مقاله ات رو به روز کن.
راستی این مقاله کوچولو رو هم از من داشته باش، شاید نوشتههات رو قشنگتر کرد:
http://hadihadian.ir/2022/12/25/how-to-write-better
امیدوارم همیشه موفق باشی و بیشتر بدرخشی
سلام. ممنونم هادی جان💛
چه توصیههای خوبی. البته، توی «پینوشت» نوشته بودم که قراره بروزش کنم. حتمن مقالهت رو میخونم. خوشحالم که اینجایی🙂
پست کامل و مفید نوشتید دانیال جان.
ممنون بابت اشتراک گذاری و
چهقدر خوب که قصد داری ۷۰ _ ۸۰ درصد تمرکزتو صرف داستان نویسی کنی.
موفق باشی و نویسا.
🌸🌸🌸
ممنون. خوشحالم که اینجا هستی⭐
گاهی اوقات سَرَکی به وبلاگتون میزنم. خیلی زیباست و منتظرم دوباره آپدیت بشه🙂
چقدر عالی و جامع بود😍😍
نگاهت زیباست آدرین.